کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمدعلی کردی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : قصیده    

ز رأفت باگدایانـش چنان گرم است رفـتارش    که فرق شاه ومسکین را نمی یابـی به دربارش

به لطـف بودنـش با ما حـسابـی از ازل دارد    که تامـحشــرهمـه هستیـم هستــی را بدهکارش


هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی     عجب کایـن چارتـن را نیست یارایی تکرارش

شکـسته نفسی‌اش ازلفظ (انّي مثلُــكُم ) یعنـی      بخوانش عبـد واز معبـودهــم کمتــر مپندارش

مگو معراج فیـض مختص اوشد که ازرویی      خــدا درعـرش نائل آمده برفيــض ديــــدارش

به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا      که چون مجــلس بـیارایند تا باشد ســـزاوارش

چنــان آیینه ساز آیینه‌ اش را داده صـیقل که      دم روح القدس ترسم شود اسبـــــاب زنگارش

به کعبـه برنمی‌ تابد بتی دیگربه غیراز خود      بت رعنــــا ســرشتـی که مســلمانند کـــفارش

شکــوه دولـتش پیــدا دراحـوال قریــشـی که      سپاه مــوریانه چــون به هم پیچیده طــومارش

تصرف گـرکند درنفـس مــوجودات می بینی       بناکرده است ســدی عنـکبوت ازرشتـه تارش

به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله         چــه غم ازدشمنان دارد چو باشد حق نـگه دارش

به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد      شودماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش

به آتــش می‌کشد خــود را خــلیل الله اگر داند      صبا خاکـسترش را می‌ برد درسیـرگلــزارش

مـحمّد جــلوه دارحيّ سـرمـد، سیـد بــطحــاء      که جن وانس واهل آسمــان خوانـند مختــارش

نیـابی عمـرجـاویدان مگر از تیـــغ ابـرویش       شفــا را درنــمی یابی مــگردرچــشم بیمارش

عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید       که باشـد عــالمی تحت الشعـاع مهررخسارش

من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد      که بوده حسن گندمـگون وی الگوی مـعمارش

قیاس رحمتش با ظرف اقیانوس ممکن نیست      کسی که هست کوثرچشمه‌ای ازفیض سرشارش

مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی       مشو غـافل (تراب) از خاکبوس آل اطهـارش

: امتیاز

مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : رضاباقریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسدس

نـگــاه کـن جَـلـواتِ کـتـاب نـاطـق را            به کوه طـور بـبـین سجـدۀ شـقـایق را
امـام پــنـجـم شـیـعـه پـدر شـد و حـالا            گرفـته در بغـل خویش امام صادق را


ز گوشۀ لبش، از خنده‌اش عسل ریزد

به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد

مدیـنه بود و شبی مثـل مـاه، نـورانـی            شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی
شبی که حضرت باقر لبش شکوفا شد            نداشت مثل همان شب مدیـنه دورانی
خـبر رسیـد مـلائک به شـور آمـده‌انـد
ز عرش روی زمین سمت نور آمده‌اند

مدیـنـه شـاهـد مـولـود بی‌نـظـیـر شـده            عروس حضرت زهرا به او اسیر شده
به کف گـرفـته عـلـوم تـمـام عـالـم را            مـریـد جـاذبـه‌هـایـش ابـا بـصیـر شده
کـرامت و حسـناتـش شبـیه حـیـدر شد
بلاغتِ نفـسـش هـم، زُراره پـرور شد

تـولـدش خـبـر از نـورگـسـتـری دارد            شــرافـت قــدمـش ذره پــروری دارد
ملائکه همه در عرش یک صدا گفتند            عروس حضرت زهرا چه گوهری دارد
چه گوهری، که ربوده است قلب عاشق را
به صولتش زده حق مُهر و مومِ حاذق را

کرشـمه‌های نگـاهـش بهشت می‌سازد            بـرای دل‌شـده‌ها، سرنـوشت می‌سازد
خودش حـرم که ندارد، ولی دل ما را            شبیه صحن و سرا خشت خشت می‌سازد
شمـیم عـطر تنـش بوی یـاس را دارد
تــمــام زنــدگـیـش بــوی ربــنــا دارد

به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و            رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و
رسیده‌اند همه بهـر تهـنـیت از عـرش            مسیـر خـانه‌اش امـروز ازدحـام شد و
همینکه بوسه ز پایش فرشته می‌چـیند
تـرانـه روی لـب جـبـرئیـل مـی‌شیـنـد

رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد            مـطیعِ امر خـدا را شبـیهِ سـلـمان کرد
لطافت از نفحـاتش چکـید و، عـالم را            به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد
رسید و داد خـدا دست او شـفـاعت را
نـوشته‌انـد به خـاک رهـش هـدایت را

نوشته‌اند به وصفش شفاعتش حتمی است            گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است
به ما که شیعۀ اثـنی عشر شدیم، حتماً            به حشر و محشر کبری عنایتش حتمی است
مـسیـر خـانه‌اش از آسـمان گـذر دارد
بدیهی است که از عرش هم خبر دارد

: امتیاز

مدح امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به کودکان و زنان احـترام می‌فرمود            به احـتـرام فـقـیـران قـیـام می‌فـرمود

سلام نام هـمه انبـیـاست؛ او می‌گـفت            سپـس اشـاره به دارالـسلام می‌فرمود


کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست            سحر می‌آمد و این را مدام می‌فرمود

کجـا حـرام خـدا را حـلال می‌دانست            کجـا حـلال خـدا را حـرام می‌فـرمود

اگر که دست به پهلو گرفته‌ای می‌دید            به اشک و آه و دعا الـتـیام می‌فرمود

خوشا به حال کسانی که راستگویانند            امـام صـادق عـلیه السلام مـی‌فـرمود

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی‌اش            ماه را شرمندۀ خود می‌کند زیبایی‌اش

می‌چکد نهج البلاغه از لب پائـینی‌اش            می‌چکـد آیات قـرآن از لب بالایی‌اش


لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می‌رسد            آن کسی که«جامعه»بوده دم لالایی‌اش

جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست            نسبت فـرزندی‌اش با نسبت بابایی‌اش

سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست            یـازده در ذکر بالا می‌رود کارایی‌اش

نوکـر اربـابم و یک بخـش از آقایی‌ام            ریشه دارد بی‌برو برگرد در آقایی‌اش

طعم توحـید و امامت را به هم آمیخته            نـیـمـۀ مـکّـی او با نـیـم سـامـرّایی‌اش

هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها            روبراهت می‌کند یک استکان از چایی‌اش

ازحرم برگشته می‌داند که وقت بازگشت            چایی دوم دوچندان می‌شود گیرایی‌اش

چونکه تنها می‌روی هرگز به سامرّا نرو            چون خجالت می‌کشد تنهایی از تنهایی‌اش

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است        زمین دور خودش می‌گردد و بسیار خوشحال است

فقـط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست        که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است

زمیـن و آسـمان مــکه طـوری نـور بارانند        که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است

پریشان کرده ایران رابه وقت آمدن این طفل       که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال، اقبال است

محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود        من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است

به پایش ریختنــد از نـورها آن قـدر از بالا        که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است

نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او        برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است

جهان را می‌زند برهم چنین اسمی که پایانش        به عـلم جَـفْـر، دست میم روی شانۀ دال است

به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را       که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است

اگـرچـه نیـسـتم مـثـل قَــرَن گـرم اویـس اما        دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است

اگـر امـروز آغـاز اسـت بر دین خـدا با تو        غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است

تَرَک بـرداشت ایـوان مـدائن پیـش تو یعنـی        که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است

هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است        ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حـال است

به پـایـان آمـد این ابـیـات اما خـوب می‌دانم        هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست            کـنج زنـدان بلا گـریۀ باران کم نیست

سـامــرایـی شـده‌ام، راه گـدایـی بـلـدم            لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست


قـسمت کعـبه نشد تا که طوافـت بکـند            بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یـازده بار به جـای تو به مشهـد رفـتم            بپذیـرش، به خدا حج فقیران کم نیست

زخـم دنـدان تو و جـام پُر از خـونـابه            ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسۀ جام به لب های تو یعنی این بار            خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست

از همان دم پـسر کوچکـتان باران شد            تا همین لحظه که خون گریۀ باران کم نیست

در بقـیع حـرمت با دل خون می‌گـفـتم            که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : امیر علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نگاه کن که مرا غـربتت کجا انداخت            مـرا حـوالـی بـازار سـامـرا انـداخـت

گـدای شهـر شـمایم گـدای لـطـف شما            خدا به گردن من منصب گـدا انداخت


ز غربت حرمت کل سینه‌ام زخم است            نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت

مجـاوران حـریـمت تـمام نـاصبـی‌انـد            مرا همین غـم عظمی به ابتلا انداخت

غـم اسیـریـتان هم شبـیـه روضۀ شـام            عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت

برای غربـتـتان شعـر کـم سروده شده            مـرا حکـایـتـتان یـاد مجـتـبـی انداخت

مشخص است از این قافیه که آخر یار            ز سامـرا دل ما را به کـربـلا انداخت

اگرچه کاسه به لبهای تو اصابت کرد            ولی به جان لب شاه چوب را انداخت

و روضۀ کفن و غسل و دفن و تشییع ات            مرا به یـاد شـه و یـاد بـوریـا انداخت

تـمام ایـل و تـبـارم فـدای روضـۀ تـو            حسین مهـر تو را در دلم خدا انداخت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زهـر جانکـاه به جـان جگـرش افـتاده            لـرزه بـر پـیکـرۀ بـال و پـرش افـتاده

عـطـش از سوخـتگـی لب او می‌بـارد            شـدت زهــر به لـبـهـا اثــرش افـتــاده


چـشـم او آمـدنـی را به تـمـاشـا مـانـده            بـا دلـی تـنـگ به یـاد پـسـرش افـتـاده

درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم            یـاد یک خـانـه‌ای و مـیـخ درش افتاده

لحظۀ آخر او روضه شد و سخت گریست            داغ مـادر بـه دل شـعـلـه‌ورش افـتـاده

یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد            در به روی بـدن مـحـتـضرش افـتـاده

محسن و مادر و دیوار و لهـیب هـیزم            روضه در روضه همه در نظرش افتاده

گفت آهسته به گوش پسرش،مادرمان            رد یک پنجـه به چـشمان تـرش افتاده

: امتیاز

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دیگـر تـوانی در میان پـیکـرت نیست            آقا رمـق بیـن دو چـشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور            در بسترت انگـار جسم لاغرت نیست


دخـتـر نـداری تـا پـرسـتـار تـو بـاشـد            جان می‌دهی و هیچ کس دور و برت نیست

این روزها داری دلـی پُـر از سقـیـفـه            در گوش تو جز ناله‌های مادرت نیست

مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت            این روزگـار بی‌مـروت یاورت نیست

دور از وطن در سامـرا خیلی غـریبی            آقـا ولـیکـن قـاتـل تو هـمـسرت نیست

لب تشنه‌ای، لب تشنه‌ای، لب تشنه اما            ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست

مهدی است بالای سرت وقت شهادت            بی‌غـیرتی مثل سنان بالا سرت نیست

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حبیب نیازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چون یاکریمِ خسته و بی‌بـال و پَر شده            این آهِ مُختصر شده‌اش، مُحتضر شده!

برگشته رنگ و روش، تنش تیر میکشد            یعنی که زهـر بـر بدنـش کـارگر شده


از فرطِ درد تا زمین خورد لب فِشُرد            این ضعفِ چیره بر بدنش دردسر شده

یک دست زد به پهلو و یک دست روی‌ خاک            آقـا چه ارثِ مـادری‌اش بـیـشـتـر شده

دارد به روی مادرِ خود فکـر می کند            این دوّمین حسن نفسش شعله ور شده

دریـا میانِ چـشم تـرش پـا گـرفته بود            آری دوباره روضۀ زهـرا گرفـته بود

خـوب است آمده پـسرش تا امـان دهد            تا که ادب به ساحـتِ بـابـا نـشان دهـد

بـا ظـرفِ آب آمـده، بـی‌تـاب آمـده ...            از راه آمـده، نکـنـد  تـشـنه جـان دهـد

گوئی که قصد کرده بدین دست و پا زدن            تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد

ظرفی که خورد بر لب و دندان این امام            شایـد به چـشمِ ما خـبرِ خـیـزران دهد

با چـشمِ گـود رفـته به گـودال می‌رود            با یـادِ عـمه زیـنـبـش از حـال می‌رود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به جهت جلوگیری از برداشت غلط از تخیل شاعرانه و به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

او نذر کرده لحظۀ این دست و پا زدن            تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز           جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

نـفـست تـنـگ شده کـنـج قـفـس افـتـادی           باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز


پـســرت آمــده بــالای سـرت آقـا جــان           مرهمی بر جگر پُر شررت هست هنوز

اثـر وضعی سـم خـشکی لبهـاست، ولی           خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز

لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان           گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز

: امتیاز

شهادت حضرت محسن علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری، وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای محـسن شش مـاهـۀ دیـده نگـشوده            رفـتی و نهان مانـد غـمت تا به قیامت

ای قـبلۀ حاجـات، دو دنیاست دخـیلت            ای سر نهان گشته، عیان است مقامت


مدح تو همین بس که تویی زادۀ زهرا            مدح تو همین بس که تویی نور امامت

ای نور دل فاطمه گر جلوه نکردی...            نـادیـده هـویـداست عـلـی بین جـمالت

ای غـنـچـۀ نـشـکـفـتـۀ گـلـزار پـیـمبر            بی شک نبوی گونه بُوَد جمع خصالت

شش ماه شدی فاطمه را مونس و همدم            شش مـاه ربودی ز دل فـاطـمه طاقت

در خـاطر زهـرا و عـلـی بود همیشه            تا این که بیایی و شوی خوش قد و قامت

ای روضـۀ سـربـسـتـه اولاد پـیـمـبـر            ای روضــۀ نــاگــفــتــنــی آل ولایـت

آقا چه بگویم که تو را بغض علی کشت            آقا چه بگویم من از آن شرح جسارت

تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار            بشکست در آن معرکۀ خون پر و بالت

بـگـذار دگـر هـیـچ نـگـویـم ز غـم تـو            بـایـد که کـند فـاطـمـه داغ تـو روایت

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار            بشکست در آن معرکۀ خون پر و بالت

مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مخمس

خـانـۀ صدیـقـۀ اطـهـر پـنـاه اولـیـاسـت            چـشم امیـد تمام انـبـیاء بر این سراست

بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست            فاطمه دلبستگیِ شیرمردان بود... حیف!


خانۀ زهـرا پناه بی‌پناهان بود... حیف!

آتش دنیاپرستان شد از این در شعله‌ور            در میـان قـبر شد قـلب پـیـمبر شعـله‌ور

شد دل شیر خدا از داغ همسر شعله‌ور            هتک حرمت شد به قرآن، کوثری در شعله رفت

پیش چشم اهل خانه مادری در شعله رفت

خـصم پای درب خانه پافـشاری می‌کند            مـادر مـا داغ دیـده بـی‌قـراری می‌کـنـد

این وسط مسمارِ در هم کج مداری می‌کند            با لگد در جابجا شد، پهلوی زهرا شکست

بار شیشه داشت مادر، دشمنش آنرا شکست

داغ روی داغ، پیـوسته شده، فـضه بـیا            دست های مرتضی بسته شده، فـضه بیا

بـازوان فـاطمه خـستـه شده، فـضـه بـیا            از فشار درب زهرا هستی اش را باخته

گـل میان دود و آتش غـنچه را انداخـته

سینه ها آتش گرفت از رفتن شش ماهه‌ای            وای از بی‌تـابی و آشفـتن شـش ماهـه‌ای

کـربلا، در قلب بابا خفـتن شش ماهه‌ای            در حقیقت هرچه شد بین در و دیوار شد

ریشۀ تیـر سه شعـبه، تیـزی مسمار شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این وسط مسمارِ در هم کج مداری می‌کند            با لگد در جابجا شد، پهلوی زهرا شکست

 

هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از در نـمی‌گویم که تـقصیری ندارد            جز سوختن این چوب تقدیری ندارد

در بشکـنـد نجـار از نـو می‌تـراشـد            دل بشکـند انـگـار تعـمـیری نـدارد


گاهی لگـد آنقـدر محکم می‌شود که            در تا شروع روضه تاخیری ندارد

قـانون در، پهلـوی مـادر، قـدّ حـیدر            غیر از شکـستن فعل تعبیری ندارد

جنگ است و در مرز میان خیر و شر است            اما عـلـی ایـنـبـار شـمـشیری ندارد

باید کسی خود را سپر می‌کرد و زهرا            جـز آیـۀ بـازوش تـفـسـیـری نـدارد

دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد            دیـوانه را وقتی که زنجـیری ندارد

از کربلا شش ماهه‌ای اینجاست، دشمن            جز میخ در زهدان خود تیری ندارد

شاعـر ندارد واژه‌ای این درد را و            این پـرده را نقـاش تصویری ندارد

: امتیاز

زبانحال امام رضا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از سوز زهـر خـسته و از پا نشسته‌ام            چـشم انـتـظار مـقـدم زهـرا نـشـسته‌ام

پا می‌کشم به خاک و امانم بریده ‌است            یـاد اجـل بـه یــاد مــداوا نـشــسـتــه‌ام


می‌بیـنمش که از غـم من گریه می‌کند            اشک جـواد را بـه تـمـاشـا نـشـستـه‌ام

دور از مدینه و تک وتنها عجیب نیست            با قـصد پر کشیدن از اینجا نـشـسته‌ام

اشک من وجواد و دو چشمان مـادرم            در حجـره گوئیا که به دریـا نـشسته‌ام

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست            دل آتـش‌زده‌ام، شمع عـزاخانه تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست            شعـله‌هـای دلـم از آه غـریبـانه تـوست


ای تُـراب قـدم زائـر کـویـت گُـل مـن
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب            بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی‌تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب            تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
ای قــبـول غـم تـو گـریـه نـاقـابـل مـا            آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما            ما نبودیم که می‌سوخت به یادت دل ما
سال‌ها آتش غـم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و بی‌تابت کرد
تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری            مثـل جد و پدرت از همه مظلـوم‌تری
تـو جگـر پاره پیغـمبر و پاره جگری            بلکه بی‌تاب‌تر از بسمل بی‌بال و پری
میـزبان تو شد ای جان جهان قـاتل تو
کس ندانست ندانـست چه شد با دل تو
تـو کـه سـر تـا بـه قـدم آیـنه توحـیدی            به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلطیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی            همچنان مـار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوستۀ تو
قـتـلگـاه تو شـود حجـرۀ در بستـۀ تو؟
بابی انت و امی، که چـه آمد به سرت            داغ معصومه مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کرد تماشا پسرت            بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شـــرر آه بــر آمــد ز نـهــادت مــولا
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولا

طایـر روح غـریـبانه پـریـد از بـدنت            قاتـلت اشک فـشان بود به تشیـیع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت            کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانۀ جان همه بود
جای معصومۀ تو اشک فشان فاطمه بود
بانـوان چـشم ز مهـریـۀ خود پـوشیدند            دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند
اشک‌ها بود که بـر غـربت تو باریدند            لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنـان شیـون‌شان برپا بود
دور تابـوت تو ذکر همه یا زهـرا بود
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم            کاش می‌سوخت فلک از شرر فـریادم
کـاش مـی‌داد غــم شـام بــلا بـر بـادم            یـاد خـاکـستر و سنگ لب بـام افـتـادم
پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند            لیک پای سر جد تو همه چـنگ زدند
دور تابـوت تو نـالـه ز دل تنگ زدند            دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک میثم به تو و جدّ غـریبت ریـزد

: امتیاز

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

افـتاده‌ای بـر روی خـاك و پـر نداری            جـز دیـدۀ تـر مـونـسی دیـگـر نـداری

آنقـدر غـربت مـی‌چكـد از جـسمت آقا            ناخـواسـته می‌گـویـمـت مـادر نـداری


مانـند شـمعی سوخـتی در آتـش زهـر            در آنچنان هُـرمی كه خاكـستر نداری

وقتی كه بال و پر زدی بر خاك گـفتم            صد شكر اینجا در برت خواهر نداری

در زیر گـلها پـیـكـرت مدفـون شد آقا            گویا به جز گـل پـیكـری دیگر نداری

اینجا همه هـستیِ شان مـال تو آقاست            ثروت تویی، سرمایه‌ای بـرتـر نداری

یعـنی نباشند اهل غـارت مردم طوس            بر تن كـفـن داری و غـارتگـر نداری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

اینجا همه هـستیِ شان مـال تو آقاست            ثروت تویی، سرمایه‌ای بر هر نداری

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مسافری که اجل گشته بود همسفـرش            سفـر رسید به پایان در آخـر صفـرش

چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند            که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش


کـسی که بود سَرِ عـالـمـی به دامن او            به وقت مرگ به دامان خاک بود سرش

همای گلشن فردوس آنچنان می‌سوخت            که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش

اگر چه کار گـذشته، اجـل شـتاب مکن            جــواد آمــده از ره بـه دیــدن پــدرش

خدا کـند که رضا بـاز، دیـده بـاز کـند            وگرنه می‌دهد اول جواد، جان به برش

دگـر بـه دیــدۀ او طـاقـت نـگـاه نـبـود            که بـنگـرد به رخ نـور دیدگـان ترش

ز بـوسـه‌هـای جـواد الائـمه پـیـدا بـود            که شسته دست، دگر از حیات محتضرش

پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش            پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش

خوشا کسی که چو میثم بود برای رضا           به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش            پدر گفت به زحمت سرشک از بصرش

خوشا کسی که چو میثم بود برای رضا           به دیده اشک و به لب ناله به دل شررش

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گـفـتی بـساط گـریـه بـرایت بـپا کـنـند            با گـریـه، یـاریِ دل خـون شـما کـنـند

گـفـتـی که در وداع بـرادر نـوا کـنـند            گـاهی میـان گـریه بـرایت دعـا کـنـند


طاقت نداشت خواهرت انگار بیش از این

از تو شنـیده بود غـم یـار پیش از این

با اینکه هیچ لشگـری از دشمنان نبود            با اینکه هیچ نیـزه و تیـر و سنان نبود

با اینکه هیچ تیـر سه شعـبه میان نبود            با اینکه هیچ نـامه‌ای از کـوفـیان نبود

طاقت نداشت خواهرت از تو جدا شود

طاقـت نـداشت بر غـم تو مبـتـلا شود

مـی‌کــرد الـتــمــاس تـمــام بــرادران            گاهی سفارشی ز بـرادر به خواهران

گاهی که داشت ناز و نوازش به دختران            می‌گفت کـربلا چه گـذشته به مـادران

انگار ماجرای حسین است و زینب است

عالم به پیش دیدۀ معصومه چون شب است

با ایـنکه نـور دیـدۀ او بی‌سپـاه نیـست            با اینکه در محاصره یک خیمه گاه نیست

با اینکه پیش روی رضا قتلگاه نیست            با اینکه بر حرم ز حرامی نگاه نیست

طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس

یک لحظه دور از تو بماند به راه طوس

طاقت نداشت، قـافـله را رو براه کرد            یکسال صبـر کرد ولی عـزم راه کرد

جـمع بـرادران خـودش را سپـاه کـرد            آخـر عــبـور از وسـط قــتـلگـاه کـرد

شـد داغــدار مــاتـم هـجـده بــرادرش

در خـون تـپـیده دید سپاهی بـرابـرش

هر داغ را که دید سخن جز رضا نگفت            هرگز کسی به خواهر تو ناسزا نگفت

او را کسی کنیز در این ماجرا نگفت            وقتی به قم رسید به جز از خدا نگفت

شکر خدا که معجر او دست کین نخورد

شکر خدا که کعب نی از مشرکین نخورد

اما امـان ز خـواهـر مـظـلـومۀ حسین            شد هجـر سهم دختر معصومۀ حسین

آه از نگـاه هـمـسر مـغـمـومۀ حـسیـن            داد از فـغـان مـادر مـصـدومـۀ حسین

پهلو شکسته کرب وبلا را که دید و رفت

دشمن به زور زینب او را کشید و رفت

آقا تو را به حجـرۀ در بـسته کـشته‌اند            کی با سر بـریـدۀ دل خـسته کـشته‌انـد

جـدّ تو را به سیـنۀ بـشکـسته کـشته‌اند            بر روی سینه‌اش همه بنشسته، کشته‌اند

زهـر جـفـا کجـا و سر نـیـزه‌هـا کـجـا

دشـت بـلا کـجـا و دیــار رضـا کـجـا

آمـد جـواد تا که به زانـو نـهـد سـرت            بوسید روی ماه تو را تا به حـنجـرت

دستی کشید بر همه اعضای اطهـرت            خـونین ندید در وسط حجـره پیکـرت

ایـنجـا اگـر پـسر به کـنـار پـدر رسیـد

در کـربـلا پـدر به کـنـار پـسر رسیـد

بـا زانـو آمـده بـه کــنـار پـســر پــدر            خود را کـشانده تا به جـوار پـسر پدر

گـویـی کـه آمـده بـه مـزار پـسـر پـدر            صورت گذاشت روی عـذار پسر پدر

خون را گرفت از گلویش تا نفس کشد

با جسم پـاره پـاره پری از قـفـس کشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس           یک ذره دور از تو بماند به راه طوس

اما امـان ز خـواهر مـظـلـومۀ حسین           وای ازحجاب دختر معصومۀ حسین

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سیدمحمد میرهاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هـر دلی تا بری از لـذّت عـصیان نشود           مـنـزل آخـرتـش روضۀ رضوان نـشود

به حـریـم رضـوی تـا بـه ابـد ره نـبـرد           آنکه سر گشته چو آهوی خراسان نشود


مـدعـی را تو بگو هیچ کسی مثل رضا           مـالـک مـلـک دل مـلـت ایــران نـشـود

مـهـر تـأیـیـد نـدارد ز رضـا روز جـزا           مثل رهـبر چو کـسی خـادم قـرآن نشود

آن غریب الغربایی که به غربت می‌گفت           مـاه هـم هـمـسفـر شـام غـریـبـان نـشـود

جز به زهری که به اعماق جگر شعله زند           درد غـربت زدگـان آه که درمـان نـشود

با لب تـشنه زنـم پـرپـر و جـان می‌بازم           بعد از این محتضری کاش که عطشان نشود

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

به حـریـم رضـوی تـا بـه ابـد ره نـبـرد           آنکه سر گشته چو آهوی خراسان نشود

مدح و شهادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نم نم کـنار حـجـرۀ دربـسته مـی‌رسید            کم کم به قتلگاه خودش خسته می‌رسید

مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب            فـریـاد یا جـواد چه پـیـوسته می‌رسـید


پهلو به خاک حجره که از درد میگذاشت            آهی به یـاد پهـلوی بشکـسته می‌رسید

از کـام تـشـنه و جـگـر پـاره پـاره‌اش            انگار حرف روضۀ سر بسته می‌رسید

این جسم خـسته زیر سـم اسبها نرفت            اما صدای حـملـۀ یک دسـته می‌رسید

خـواهـر نـبـود یـار بـرادر شـود ولـی            یک خواهری به مقتلی آهسته می‌رسید

ایـنـجـا جـواب زمـزمـۀ یا بُـنـیَّ از...            یک نوجوان ز پشت درِ بسته می‌رسید

امـا صدای یـا ولـدی بـی‌جـواب مـانـد            هرچند صوت یک پدر خسته می‌رسید

: امتیاز